کد مطلب:36573 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:119

نقش کلیدی ترس در مکتب اگزیستانسیالیسم











مكتب اگزیستاسیالیسم در عصر جدید هم كه سنگ زیربنا و نقطه آغاز تحلیلگری اش. ابعاد هستی انسان است، برای ورود در این تحلیل از ترس و اضطراب آغاز كرده است و می گوید آدمی در موقعیت اضطراب و ترس بیش از هر موقعیت دیگری به حدود وجود خود یا موقعیت حدی خویش[1] پی می برد. وقتی كه این هستی به تزلزل افتاد و دچار مهابت شد تازه انسان می تواند بفهمد كه كیست و چیست.

آنكه دلش را نربوده اند، به واقع نمی داند كه دلی دارد یا نه. بلكه با دلربایی و دلبردگی است، كه دل بیدار می شود و به وجود خود پی می برد. تلاطمی كه در دل عاشق و بل در همه وجود او می افتد، دل او را احیا و بلكه دل او را ایجاد می كند. به تعبیر مولانا:


ای حیات عاشقان در مردگی
دل نیابی جز كه در دل بردگی


(مثنوی، دفتر اول، بیت 1754)

آدمی در وجود خود انواع سرمایه ها را دارد، اما از آنها بی خبر است. همین كه وجودش به تزلزل افتاد و در معرض تهدید و زوال قرار گرفت، تازه می فهمد كه چه سرمایه ها داشته و از آنها غافل بوده است. به همین خاطر تامل در نیستی و مرگ، تامل در حیات و كیفیات آن را به دنبال خواهد آورد. هر چه بیشتر مرگ را بفهمیم، حیات را بیشتر خواهیم فهمید. هر چه بیشتر عدم را فهمیدیم هستی را بهتر خواهیم فهمید، چون عدم همان سیاهچالی است كه هستی در آن سرنگون می شود.

پس وقتی كوه هستی آدمی در برابر تجلی موجودی به تزلزل افتاد، (همان كه برای موسی رخ داد: فلما تجلی ربه للجبل جعله دكا و خر موسی صعقا)[2] این خوف، شرط شناخت خود به عنوان موجودی عاجز

[صفحه 96]

و حقیر و محدود است. ترس در برابر خداوند چنین ترسی است. به همین دلیل آدمی وقتی خود را در نسبت با خدا بیشتر می شناسد، خوف و خشیت بیشتر خواهد یافت:

انما یخشی الله من عباده العلماء (فاطر، 28)

دانشمندان، خداشناسان و یا خودشناسان از همان خدایی می ترسند كه رحمان و مهربان است. حافظ در یكی از غزلهای لطیفش از معشوقی سخن می گوید كه از یك سو پیام وحشت می دهد و خشم آلوده می نگرد و از سوی دیگر لطف نهان می كند:


گر چه می گفت كه زارت بكشم می دیدم
كه نهانش نظری با من دل سوخته بود


(دیوان حافظ، غزل 211)[3].

از یك سو در چنگالش موجود حقیری بودم كه می توانست خونم را بریزد ولی از سوی دیگر به من علامت می داد كه دل قوی دار و از قدرت و عظمت من هراسناك نباش.


صفحه 96.








    1. boundary situation.
    2. اعراف، 143.
    3. دیوان حافظ، به تصحیح علامه قزوینی و دكتر قاسم غنی، به كوشش عبدالكریم جربزه دار، انتشارات اساطیر، چاپ چهارم، 1371.